دوروایت زباندار وگویا ازفتح بخارا توسط مغولان در کتاب تاریخ جهانگشای جوینی منقول است ، جامع تراز هر وصف وبیانی.
1-مردی که پس ازواقعه هول انگیز کشتار بخارا، گریخته وبه خراسان آمده بود، درجواب این پرسش که:قوم تاتار، با بخارا چه کردند؟ گفته بوده است:"آمدند وکندند وسوختند وکشتند وبردند ورفتند."
2-پس ازویران شدن وسوختن بخارا ، امام جلال الدین ازبزرگان سادات وزهاد از رکن الدین امامزاده که ازافاضل علمای عالم بوده است، پرسیده بود:"مولانا ! چه حالتست، این که می بینم ، به بیداری است یا رب ، یا به خواب؟"مولانا درجواب گفته بوده است:"خاموش باش، باد بی نیازی خداوندست که می وزد، سامان سخن گفتن نیست"،
انور خامهای» عضو گروه ۵۳ نفر، که در دوره پهلوی اول به اتهام عضویت در فرقه اشتراکی همراه تعدادی دیگر از همفکرانش مدتی در زندان به سر برد و پس از آزادی جزو بنیانگزاران حزب توده ایران بود، در سیام تیرماه ۱۳۳۱ تقریبا ۵ سالی میشد که به همراه خلیل ملکی، جلال آل احمد و چند تن دیگر از رفقای خود از این حزب انشعاب کرده بود و حالا به عنوان رومهنگار در رومۀ حجّار» به طرفداری از نهضت ملی قلم میزد.
وی سیام تیرماه ۱۳۳۱ را در خاطرات خود
اینطور روایت میکند: صبح روز دوشنبه ۳۰ تیر ازمنزلم که در
نزدیکی چهارراه عزیزخان بود بیرون آمدم و از چهارراه یوسفآباد و خیابان نادری به
طرف بهارستان روانه شدم. شهر منظرهای شگفتانگیز داشت. تمام دکانها و مغازهها
بدون استثنا بسته بودند. اتوبوسها و وسایل نقلیه عمومی اعتصاب کرده بودند و وسایل
نقلیه خصوصی خیلی کم به چشم میخورد. در عوض ماشینهای ارتشی و کامیونهای سرباز و
پلیس مرتبا در رفت و آمد بودند. در سر تمام چهارراههایی که در مسیر من بود تانک
گذاشته بودند و شهر به حالت اشغال نظامی درآمده بود. مردم دسته دسته در کنار خیابانها
ایستاده و مشغول صحبت یا به طرف بهارستان در حرکت بودند. از حوالی خیابان فردوسی و
اسلامبول منطقه تظاهرات و درگیری مردم با نیروهای نظامی آغاز میشد. مردم در حال فرار
در برابر حمله پاسبانها فریاد میکشیدند: مرده باد قوام»، مرده باد استبداد»،
زنده باد مصدق»، مصدق باید برگردد»، قوام باید اعدام شود» و از این دست. از دور
صدای تیراندازی از دو سو به گوش میرسید، یکی از سوی بهارستان و شاهآباد و دیگری
از طرف جنوب و انتهای خیابان سعدی. مردم با شنیدن صدای تیرها با عجله به طرف
بهارستان میدویدند. در میدان مخبرالدوله پلیس و نظامیان جلوی مردم را گرفته نمی
گذاشتند عبور کنند و زد و خورد جریان داشت. ناچار از کوچهای که پهلوی قنادی نوشین
است عبور کرده و وارد خیابان سعدی شدم در مدخل سعدی و مخبرالدوله نیز راه بسته و
مردم با نظامیان در حال کشمکش بودند. از کوچهای که خیابان باغ سپهسالار میرود
وارد این خیابان شدم و جلوی در چاپخانه رنگین با چند تن از حروفچینهای آن که
عموما تودهای بودند حرفمان شد و جر و بحثی کردیم که بعدا شرح خواهم داد. در اینجا
صدای تیراندازی آنی قطع نمیشد و همراه آن فریاد مردم و همهمه آنها از دور به گوش
میرسید. وارد خیابان شاهآباد شدم. نیمی از این خیابان آکنده از جمعیت بود و همه یکپارچه
خشم و نفرت و کین بودند. بسیاری از آنان سر و صورتی خونآلود داشتند با وجود این میکوشیدند
به صفوف جلو بروند و خود را به میدان بهارستان برسانند. خیلیها با سنگ و آجر و چوب
و چاقو مجهز بودند. در طول این خیابان حتی یک پلیس یا نظامی هم دیده نمیشد. تقریبا
سراسر خیابان در اختیار مردم بود. در عوض نظامیها از یک سو، و اغلب به سوی
بهارستان یورش میآوردند. مردم به کوچههای اطراف عقب مینشستند و از آنجا به سوی
مهاجمان سنگ پرتاب میکردند. تیپ این مردم اینجا نیز با آنهایی که در خیابان
اسلامبول بودند فرق میکرد. اینها بیشتر کاسب و پیشهور و بازاری و کارگر بودند.
البته در میان آنها دانشجو و دانشآموز هم دیده میشد. گاهی تیراندازی فروکش میکرد
ولی با حمله مجدد مردم به سوی بهارستان از نو آغاز میشد. تقریبا حدود یک ساعت در
میان جمعیت بودم و چون متأسفانه کار دیگری از دستم برنمیآمد تنها به دادن شعار اکتفا
میکردم. عاقبت خسته شدم و از همان راهی که آمده بودم بازگشتم و به دفتر رومه
رفتم. صدای تیراندازی تا حدود یک بعدازظهر نیز جسته و گریخته به گوش میرسید ولی
پس از آن به کلی قطع شد.» منبع:انور خامهای،خاطرات ی؛پنجاه و سه نفر،فرصت بزرگ ازدست رفته، از انشعاب تا کودتا، تهران: گفتار، چاپ اوّل،
۱۳۷۲، صص ۹۴۸ و ۹۴۹.
بعد از گذشت چند ما از ملی شدن نفت ایران، اورل هریمن، مشاور ویژه ترومن، رئیسجمهور، آمریکا برای حل بحران نفت و میانجیگری بین ایران و انگلیس وارد تهران شد. حزب توده که در این زمان از مخالفان سرسخت ملی شدن نفت ایران بود و آن را موجب باز شدن پای آمریکاییها به ایران میدانست در واکنش به سفر هریمن دست به تظاهراتی بزرگ در تهران زد. در نتیجه این تظاهرات و دخالت نیروهای نظامی بیش از ۲۰۰ نفر کشته و زخمی شدند و در پی آن دکتر مصدق فضلالله زاهدی، وزیر کشور، را برکنار کرد.
به گزارش انتخاب»؛ منوچهر کیمرام۱ از اعضای حزب توده در کتاب رفقای بالا» که دربرگیرنده خاطراتش از این حزب است، درباره تظاهرات ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ حزب توده چنین نوشته است:
. درباره دولت مصدق و نفت، حزب با یک تحلیل سریع، ملی شدن نفت را مشارکت دادن امپریالیسم طماع و پراشتهای آمریکا برای غارت ثروتهای زیرزمینی ایران و دولت دکتر مصدق را نماینده تامین منافع آمریکا معرفی کرد. رومه چلنگر به وسیله محمدعلی افراشته شاعر خوشذوف و طنزگوی حزب منتشر شد که لبه تیز حملهاش متوجه شخص دکتر مصدق به عنوان نوکر» آمریکا بود.
حزب با استفاده از کم شدن درآمد دولت به دلیل قطع صدور نفت و مشکلات مالی که پیش آمده بود، اعتصابها و تشنجهای صنفی را برای تضعیف دولت و بهرهبردایهای ی دامن میزد. شعار تودهای نفتی» که به وسیله دکتر مصدق به گروهی از رهبران حزبی نسبت داده شده بود، در این مرحله از مبارزات به حزب چسبندگی پیدا کرد.
وقتی که خبر مسافرت هریمن نماینده دولت آمریکا به تهران منتشر شد، حزب خودش را آماده مقابله کرد و به بهانه بزرگداشت سالگرد شهادت کارگران نفت جنوب در اعتصاب بیستوسوم تیرماه ۱۳۲۵، روز بیستوسوم تیرماه آن سال [۱۳۳۰] را برای اعتراض به ورود هریمن در تهران اعلام راهپیمایی و میتینگ کرد.
با اینکه شهربانی به بهانه حفظ نظم عمومی و جلوگیری از اغتشاش و هرج و مرج در آن موقعیت حساس مملکتی با راهپیمایی موافقت نکرده بود، حزب کار خودش را کرد. صفوف راهپیمایی از خیابان فردوسی، به طرف شاهآباد، و میدان بهارستان پیش رفت.
پیشاپیش راهپیمایی، گروهی از جوانان و کارگران بازو در بازوی هم دیوار مقاومت تشکیل داده بودند که من در همین ردیف بودم. گروهی از سربازان ارتش، راه خیابان شاهآباد را بسته بودند. وقتی که دو صف به هم نزدیک شدند، جملات بزنید، بکشید، خون ما را برای حفظ منافع آمریکا به زمین بریزید» و شعارهایی از این قبیل در مقابل سربازان داده میشد و صف راهپیمایی پیش میرفت تا جایی که نیزه تفنگ سربازان روی سینه ردیف اول قرار گرفت. من هم مثل بسیاری از رفقا به هیجان آمده بودم.
فشار سرنیزه را روی سینهام حس میکردم، بدون اینکه ترس و وحشتی احساس کنم. صف راه پیمایی بیشتر فشار آورد، صفوف سربازان شکافته شد و تظاهرکنندگان با شعار مقاومت، پیروزی» وارد میدان بهارستان شند. از پشت بلندگو، شعارهایی بر ضد امپریالیسم آمریکا و دولت و همچنین شعارهایی به جانبداری از صلح و آزادی داده شد. در فاصلهای که سخنرانان جمعیت را به هیجان میآوردند، من مثل بسیاری احساس کردم میدان بهارستان و تظاهرات در محاصره نیروهای کمکی ارتش قرار گرفته است. حسین خاشع، هرپیشه تئاتر سعدی، قطعنامه میتینگ را میخواند که صدای تیراندازی شنیده شد. خواند قطعنامه ناتمام ماند و سربازان به تظاهرات حمله کردند. جمعیت به هم ریخت و گروهی به مقابله پرداختند. شعارهای مرگ بر مصدق خونخوار و مرگر بر امپریالیسم» بلند شد. خبر آوردند به کلوپ صلح که در خیابان فردوسی واقع بود، حمله شده است. سازمان جوانان دستور حرکت به طرف خیابان فردوسی را داد. انبوه جمعیت هنگام عبور از خیابان شاهآباد، با تانکها و نفربرهای ارتشی که به طرف میدان بهارستان میآمدند، روبهرو شد.
یک تانک جمعیت را شکافت و پای دختر جوانی زیر تانک خرد شد. حزب با استفاده از این حادثه حملات شدیدی را به دولت مصدق شروع کرد و تا آنجا پیش رفت که رومه چلنگر کاریکاتور مصدق را کشید که به جای پتو، پرچم آمریکا را روی خودش کشیده بود و شرکت نفت جنوب را به صورت یک موش در دست داشت. زیر آن نوشت مصدق موش گرفته، پتو به دوش گرفته»
از این حادثه به بعد، رودررویی بین اعضا و هواداران جبهه ملی و حزب توده شدت بیشتری گرفت.
پینوشت ۱. منوچهر کیمرام (زاده ۱۳۰۶ در تهران
- درگذشته ۱۳۸۲ پاریس)، فیلمنامهنویس اهل ایران بود. او تا زمان انقلاب یکی از
پرکارترین فیلمنامهنویسان سینمای تجاری ایران محسوب میشد.کیمرام در جوانی به
دلیل آشنایی پدرش با عبدالحسین نوشین، کارگردان و بازیگر تئاتر، به کلاسهای او در
حزب توده راه یافت.
منبع: منوچهر کیمرام، رفقای بالا، بیجا: شباویز، چاپ اول، اردیبهشت ۷۴، صص۲۴۵-۲۴۷
دوروایت زباندار وگویا ازفتح بخارا توسط مغولان در کتاب تاریخ جهانگشای جوینی منقول است ، جامع تراز هر وصف وبیانی.
1-مردی که پس ازواقعه هول انگیز کشتار بخارا، گریخته وبه خراسان آمده بود، درجواب این پرسش که:قوم تاتار، با بخارا چه کردند؟ گفته بوده است:"آمدند وکندند وسوختند وکشتند وبردند ورفتند."
2-پس ازویران شدن وسوختن بخارا ، امام جلال الدین ازبزرگان سادات وزهاد از رکن الدین امامزاده که ازافاضل علمای عالم بوده است، پرسیده بود:"مولانا ! چه حالتست، این که می بینم ، به بیداری است یا رب ، یا به خواب؟"مولانا درجواب گفته بوده است:"خاموش باش، باد بی نیازی خداوندست که می وزد، سامان سخن گفتن نیست"،
منبع:محمد دبیر سیاقی، سلطان جلال الدین خوارزمشاه، شرکت سهامی کتاب های جیبی با همکاری موسسه فرانکلین، چاپ دوم 1356،ص 48
بی تدبیری و باورهای خرافی شاه سطان حسین، خود زمینه نابودی وی و سلطۀافغانهای شورشی را بر خاک ایران و نابودی دولت صفویه را فراهم ساخت و وی بالاخره با دست خود در سال 1125 تاج و تخت سلطنت را به محمود افغان واگذار کرد.
در زمان شاه سلطان حسین نیز نفوذ منجمین در دربار و افراط و خرابکاری آنها در امور درباری و کشوری، به وضوح مشاهده شده است. آورده اند: تمام مشغولیت شاه سلطان حسین در زمان حکومتش این بود که به جای سپهسالاران افرادی چون منجمان، حکیمان و ملایان را به دور خود نشاند و درباره مسائل بسیار جزئی و پیش پا افتاده به بحث بپردازند.
مثلا در غیر موقع فصل سال، برای شاه خربزه می آورند. این جماعت تشکیل جلسه می دادند و حکیم باشی بر روی سرد و گرم بودن یا قابض و مسهل بودن آن نظر می داد و منجم هم برای قاچ کردن و خوردن خربزه اسطرلاب می انداخت و مورد ساعت سعد و نحس را مطرح می کرد و بعد ملاها باید فتوا می دادند که این خربزه پاک شرعی است یا خیر؟ و بخورد یا خیر؟ و پس از این نظریه چند دعا قبل از خوردن بخوانند و سایر جزئیات در خصوص چگونگی آوردن خربزه و در کدام سینی و ظرف و با چه کاردی قاچ شود نیز آنها نظر می دادند.(تاریخ نظامی و ی نادرشاه افشار، ص 47)
گاه در دربار، بین منجمان و طبیبان درگیری و مراوداتی صورت می گرفت و به ظاهر منجمان مقتدرتر و عزیزتر از طبیبان بودند. فی المثل پزشکان در تداوی بیماران برحسب عوارض و علائم امراض و خصوصیات مشهود مرض اقدام می کردند و دارویی تجویز می نمودند، در صورتی که منجمان با این اقدامات مخالفت می ورزیدند و می گفتند: باید چرخ و سیر کواکب را نیز نگریست تا معلوم شود که آیا مراجعه به پزشک و تداوی سعد است یا نحس؟ (سیاحت نامه شاردن، ج 5، ص 182ـ 183)
در برخی مواقع، شاه به پیشگویی منجمان اکتفا نمی کرد و خود اوامری صادر می نمود، به عنوان مثال شاه سلطان حسین در چگونگی مقابله با افغان دستور پخت آبگوشتی سحرآمیز را داد و چنین می پنداشت که پس از اطعام سپاهیان، آنان به صورت نامرئی مبدل خواهند شد و در نتیجه مزیتی عظیم بر دشمن خواهند یافت. آبگوشت باید در ظرفی تهیه می شد که در هر یک از آنها دو پاچه بز نر با 325 غلاف سبز نخود و تلاوت 325 تشهد توسط دوشیزه ای بر سر آن خوانده می شد و این سفارشهایی بود که به شاه برای پخت این آبگوشت سحرآمیز داده بودند.(ر.ک: انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، ص 158)
بی تدبیری و باورهای خرافی شاه سطان حسین، خود زمینه نابودی وی و سلطه افغانها بر خاک ایران و نابودی سلطه صفویه را فراهم ساخت و وی بالاخره با دست خود در سال 1125 تاج و تخت سلطنت را به محمود افغان واگذار کرد. بنا به گفته مرحوم زرین کوب، رسوخ این گونه خرافات را همراه با انس و علاقه به تقالید موروث و خوش باوری ساده لوحانه ای که مانع از عادت کردن به تفکر بود، در تمام طبقات شایع کردند و اذهان عام را آماده قبول و حتی دفاع و توجیه تعصب آمیز و برخورد با هرگونه دعاوی غریب و خیال انگیز را غیرممکن ساخت.(ر.ک: روزگاران، ص 83)
مواردی که مطرح گردید، نمونه هایی بودند از این سوء استفاده ها از طبقه حاکم و آمادگی انفعالی اذهان در تصدیق و تأیید و این دعاوی. تعیین زایچه از سوی ستاره ها و صور ملکی قبل از تولد کودک، تعیین مناسب برای رفتن به خانه نو، پوشیدن لباس نو، زمان مناسب برای عقد و روز عروسی و . از دیگر مواردی بود که باید مورد تأیید منجمین قرار می گرفت.(ر.ک: مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ص 51)
افکار و باورهای خرافی در دوره صفویه فقط به این موارد ختم نمی شود و ما شاهد مقولاتی چون سحر، طلسم، جادو، پیشگویی و متوسل شدن بی حد و مرز به استخاره هستیم که زمینه های آمیختگی برخی مسائل و امور زندگی را با خرافات فراهم می ساخت. به عنوان مثال آدمی که به هنگام تولد باید انجام می گرفت و یک باور و اعتقاد خرافی بیش نبود، قرار دادن کلیدی در زیر بدن نوزاد به هنگام قطع بند ناف بود، تا احتمال اینکه او بعدا شود کاهش یابد.(ر.ک: طب در دوره صفویه، ص 314)
و یا با استفاده از برخی دعاها می تواند قدرت گزش را از عقرب بکاهد که این عمل از سوی شخصی بنام مارگیر با گرفتن صورتش به صور فلکی عقرب در آسمان و زیر لب خواندن اورادی به مورد اجرا گذاشته می شد.(ر.ک: مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ص 52) عبور ن سترون و نازا از زیر جسدهای به دار آویخته شده (ر.ک: سفرنامه کارری، ص 46) و یا شکستن گردو روی هر پله مناره مسجدی در اصفهان و جارو کردن پوسته های گردو به هنگام پائین آمدن از پله و دادن مغزهای گردو به مردانی که در راه با آنها رو به رو می شوند، که نازایی ن را شفا خواهد داد،از خرافات رایج در این عصر به شمار می رفت.
(ر.ک: سیاحت نامه شاردن، ج 7، ص 226ـ 227)
آنان همچنین هنگام بیمار شدن، از داروهای سحر و جادو و دیگر روشهای درمانی مشابه استفاده می کردند، به عنوان نمونه برایمعالجه امراض خویش، به مقام و حتی ون ملل مختلف از قبیل هندو و یهودی و مسیحی مراجعه می کردند و هر یک برای معالجه مراجعه کنندگان به قرائت بخشی از متون مذهبی مثل انجیل یوحنا می پرداختند.(ر.ک: همان، ج، ص 257)
این عمل ایرانیان مشابه کاری است که از سوی مغولان صورت می گرفت ، چنانکه گفته شد آنها نیز برای رفع تمامی حاجات، به ون دیگر مذاهب مراجعه می کردند و برایشان احترام خاصی قائل بودند. در این دوره یهودیانی هم بودند که به انجام کارهای سحر و جادو متهم می شدند.(ر.ک: انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، ص 85) این مسأله بی ارتباط با مراجعت ایرانیان به آنها برای بطلان سحر و جادو یا پیشگویی و رفع مشکلات نبود. انجام و پرداختن به چنین اموری از سوی اقلیتهای مذهبی، بی شک مخالفت ت و علما و حکمای مسلمان را بر می انگیخت و باعث اعمال فشار بر اقلیتها می شد و آزادی نسبی یهودی و نصاری در دوره شاه عباس و در دوره شاه سلیمان و در نهایت در دوره سلطان حسین، با اام و اعمال فشار ت به حداقل رسید.
ایران در نیمه نخست قرنی که آخرین سال آن را زندگی میکنیم، دوبار شاهد مداخله خارجی به منظور جابجایی قدرت ی بوده است. نخستین مداخله در شهریور ۱۳۲۰ و به بهانه "غفلت پادشاه و شیطنت آلمانها" انجام گرفت. این مداخله که با اشغال کشور توسط قوای نظامی دول متفق همراه بود و با کمترین مقاومت از سوی نیروهای نظامی و مردمی مواجه شد، منجر به استعفای رضاشاه و تبعید او از ایران گردید.
دوازده سال بعد و در مرداد ۱۳۳۲، قدرتهای خارجی یکبار دیگر پروژه جابجایی قدرت ی در ایران را به اجرا گذاشتند هرچند به دلیل تغییر شرایط بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم، این مداخله از مکانیسمی متفاوت، پیچیده و پنهان برخوردار بود. کودتا علیه دولت دکتر مصدق که پس از قیام سی تیر، خود را به درستی نخست وزیر منتخب ملت میدانست، منجر به سقوط دولت او و روی کارآمدن دولت غیرملی زاهدی شد. بهانه مداخله، این بار "غفلت نخست وزیر و شیطنت شورویها از طریق حزب کمونیست توده" بود.
در شرایطی که ایران دوران سخت و دشواری را سپری میکند و با تهدیدهای خارجی بسیاری مواجه است، مطالعه واکنش عمومی به مداخله خارجی در دو مقطع پیش گفته، حاوی نکات قابل تاملی برای امروز ما میتواند بود.
درحالیکه مداخله نخست در شهریور بیست با تحمیل هزینههای هنگفت مادی و معنوی همراه بود، تاریخ نشان میدهد که علیرغم نیتی مردم از اشغال، در پی استعفا و خروج پهلوی اول از کشور، وصف حال مردم گویا این ابیات حافظ بوده است که:
شد آنکه اهل نظر بر کناره می رفتند / هزارگونه سخن در دهان و لب خاموش
به بانگ چنگ بگوییم آن حکایتها / که از نهفتن آن دیگ سینه می زد جوش!
در همان روزها، شماره ۶۶۸۱ رومه ایران در مقالهای به قلم کاظم عمادی نوشته بود: "مجلس و ملت ایران بیست سال است چنان تشنه ی آزادی زبان و قلم بودند که مانند شخص گنگی که غفلتاً به زبان آمده باشد، میخواهند در آن واحد، هرچه در دل دارند، بگویند." [۱]
کودتای سال ۳۲ اما خاکستری از یاس و نومیدی بر جامعه ی ایران پاشاند که رد آن را میتوان در ادبیات دوره مورد نظر پی گرفت. با این حال، گروهی از هواداران نخست وزیر مصدق و معتقدان به آرمان نهضت ملی بلافاصله دست به تاسیس نهضت مقاومت زدند. نهضتی که آنقدر وزن داشت تا محمدرضاشاه در دیدار با نمایندگان مجلس شورا در خرداد ۱۳۳۴، صراحتاً به برخی مفاد نشریات آن که مخفیانه منتشر میشده است، اشاره کند.
هرچند مداخله خارجی در کودتا علیه دولت ملی، مخفیانه و پنهان بود اما افکار عمومی به سبب پیوند مستحکم با دولت و ضعفی که در انسجام ائتلاف مخالفین سراغ داشت، نمیتوانست بپذیرد که این تحول بیدخالت خارجی صورت گرفته باشد. در این رابطه یک تلگرام سری از سوی سفارت آمریکا به وزارت خارجه این کشور که تنها دو روز پس از کودتا ارسال شد، قابل توجه است، تلگرامی که با این عبارات شروع می شد:" متاسفانه این تصور در حال گسترش است که سفارت آمریکا، یا دست کم دولت این کشور، با پول و کمک های فنی، در سرنگونی دولت مصدق و استقرار حکومت زاهدی نقش داشته است." [۲]
تحلیل این دو واکنش متفاوت میتواند کمک کار رهبران امروز ایران در یک انتخاب خطیر راهبردی میان مشی پهلوی اول و نخست وزیر دولت ملی باشد. این که چرا افکار عمومی ایران دو واکنش متفاوت به مداخله ی خارجی در برکناری رضاشاه و مصدق نشان داده است آن هم در حالیکه هیچ مورخ و پژوهشگر منصفی نمیتواند انکار کند که رضا شاه چه نقش مهمی در نوسازی ایران داشته و در عوض مصدق متهم است به این که در دوران صدارت او "یک بندر که هیچ، حتی یک پل هم ساخته نشد!" [۳]
یک پاسخ ساده شاید این باشد: تهای رفاهی را نباید به منزله رشوه به طبقات مختلف اجتماع تلقی کرد و انتظار داشت تا این طبقات در بزنگاهها به عنوان نیروهای حامی و پاسدار قدرت مستقر عمل کنند. این ت ها با توانمندسازی تدریجی گروههای هدف، به نیازهای جدیدی دامن می زنند که اگر به موقع پاسخ لازم را دریافت نکند، خود این گروههای برخوردار از مزایای ت ها رفاهی به عنوان نیروهای مخالف وارد میدان شده و علیه قدرت مستقر عمل می کنند. از این منظر، سخن نیروهایی که مدام خطر مداخله ی خارجی را گوشزد می کنند درنمی گیرد اگر در مواجهه با حاکمان، زبان در کام بگیرند و آنها را دعوت به رعایت حقوق اساسی ملت نکنند زیرا در این صورت دور از انتظار نخواهد بود که استیصال در تغییر توسط نیروی داخلی، مداخله خارجی را تئوریزه کرده و به آن مشروعیت ببخشد.
ارجاعات:
[۱] گذشته چراغ راه آینده است، جامی، ص ۱۱۱
[۲] اسناد ی سفارت آمریکا در تهران، جان پی.گلنون، ترجمه محمد آقاجری، ص ۳۲۲
[۳] خاطرات و تالمات، محمد مصدق، ص ۲۷۵
دکتر منوچهر اقبال، کابینه اش را در 15 فروردین 1336معرفی کرد و تا 8 شهریور 1339در این مقام باقی بود. در تمام دههی 1330او را وفادارترین، مطیعترین و مورد اعتمادترین نخستوزیران نسبت بهشاه میشناسیم که خود را همواره چاکر جاننثار» اعلیحضرت میدانست و البته در نزد انگلیسیان مورد ارج و قرب بود و آمریکاییان هم بهموفقیت او در رأس نخستوزیری امید دوخته بودند. در این دوره بود که شاه آشکارا و بدون محابا نظام مشروطه و قانون اساسی آن را مورد بیاعتنایی قرار داد و در این راستا البته دکتر اقبال نقش قابلتوجهی داشت که از همان آغاز خود را نخستوزیر شاه میخواند و اعلام هم میکرد که جز شاه در برابر هیچ مقام و مرجعی خودرا مسئول و پاسخگو نمیشناسد. اقبال بهویژه شأن و منزلت مجلس بهعنوان مهمترین نهاد و نماد نظام مشروطه را بههیچ تنزل داده و از هرگونه توهین و تحقیری در بارهی مجلس و مجلسنشینان فروگذار نبود. دکتر اقبال برنامه دولت خود را هر چه که موردنظر اعلیحضرت همایونی میباشد» اعلام کرده و بالاخص تصریح میکرد: ت خارجی ایران تحت هدایت مدبرانه شاهنشاه اداره میشود. روی این اصل ت خارجی متعلق بهاعلیحضرت است و بهدولت هیچ ارتباطی ندارد»! برای اولین بار بود که نخستوزیری این چنین شأن و جایگاه دولت و مجلس را تنزل میداد و خود را صرفاً نوکر» اعلیحضرت خطاب میکرد. همچنان که وقتی مجلس در صدد برآمده دولت او را بهخاطر سوء عملکردش استیضاح کند، گستاخانه و بدون پروا پاسخ داد: فقط در صورتی که شاهنشاه اجازه فرمایند بهاستیضاح شما جواب خواهم داد»! جالبتر آن بود که وقتی یکی از نمایندگان موافق دولت این گستاخی نخست وزیر را با عبارت احسنت، احسنت» تأیید کرد، دکتر اقبال بههمین نماینده موافق (ابوالحسن عمیدینوری) هم تحقیرآمیز تأکید کرد: من اصلاً بهاحسنت شما وکلا هم احتیاج ندارم»! دکتر اقبال حتی بهسناتوری هم که بهیکی از لوایح دولت او ایراد وارد ساخته بود، پاسخ داد: مملکت مال اعلیحضرت است و ما بههیچکس اجازه نمیدهیم در بارهی تصمیمات ایشان اظهارنظر کند»! در آن برهه دیگر هیچیک از نمایندگان مجالس شورا و یا حتی سنا را جرأت واکنشی قابلاعتنا بهاینهمه توهین و تحقیر نخستوزیری که با افتخار خود را نوکر و چاکر جاننثار» اعلیحضرت میخواند، نبود.
(بهنقل از: مظفر شاهدی، افول مشروطیت: زندگینامه ی دکتر منوچهر اقبال، چاپ اول، تهران، پژوهشکده تاریخ معاصر ایران، 1389)
پرسش 1:مهمترین فرازها و جریانهای اصلاحطلب در تاریخ معاصر ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی کدامند؟
پاسخ 1:تعریف اصلاحات: هر گونه اقدام در جهت رفع مفاسد و معایب موجود و یا بهبود و ارتقاء موقعیت، نسبت به وضعیت فعلی» (در عرصههای گوناگون ی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی- دینی و.)
تفاوت اصلاح با انقلاب: یک-اصلاح در میزان و درجه ایجاد تحول میتواند تا همان حد تحول در جریان انقلاب پیش برود.
دو-تفاوت بیشتر در شیوه و روال کار است: اصلاحات یک برنامه تدریجی، مسالمتجویانه و عمدتاً در چارچوب همان ساختار موجود انجام میشود؛ اما انقلاب یک پدیده خشونتآمیز، تقریباً سریع بوده و ساختار قبلی را کاملاً دگرگون میکند و نیروهای جدیدی را جایگزین رهبران قبلی میکند.
سه: عموماً هم زمانی انقلاب (در شیوه و روال کار) روی میدهد که اصلاحات بهنتیجه نرسد.انقلاب مشروطه؛ انقلاب اسلامی؛
انقلاب مشروطه: یک: اگرچه نسبت بهاکثری از انقلابهای شناختهشده کمتر خشونتآمیز بود؛
دو: اما حرکتی تقریباً سریع بود؛
سه: قدرت شاه را مشروطه و محدود بهقانون اساسی کرد؛
چهار: نهادها و ساختارهای کاملاً نوینی را در جامعه بهوجود آورد
(مجلس شورای ملی؛ دولت پارلمانی؛ انتخابات جدید؛ قانون اساسی و متمم آن؛ احزاب ی و انجمنها؛ پایان دادن ولو صوری بهخودکامگی؛ وزارتخانهها و بوروکراسی جدید و.) بنابراین باید مشروطه را یک انقلاب بدانیم
انقلاب اسلامی: یک: یک حرکت خشونتآمیز و سریع بود؛
دو: قدرت مستقر را از میان برداشت؛
سه: در نهادها و ساختارهای نظام قبلی تحولی گاه بنیادین بهوجود آورد.
(تغییر قانون اساسی؛ تغییر عنوان نظام از مشروطه بهجمهوری اسلامی؛ تأسیس نهادهایی مانند شورای نگهبان؛ رهبری ولایت فقیه و.)بنابراین انقلاب اسلامی هم بهدرستی یک انقلاب بود؛
اولویت ما برای اصلاحات:
یک: آیا اولویت ما اصلاحات ی است؟ (مثلاً توسعه آزادیهای ی و نهادهای مدنی و نهایتاً نهادینه شدن یک نظام دموکراتیک ی مبتنی بر فعالیت تکثرگرایی حزبی یا همان حکمرانی حزبی، که جناب فیرحی هم همین عنوان را در کتاب جدید خودشان ذکر کردهاند)
دو: آیا اولویت ما اصلاحات اداری و بوروکراتیک و یا اقتصادی است؟ یا حتی دینی و فرهنگی و غیره؛
سه: یا اینکه ما هر نوع اقدامی را که بهنوعی در وضعیت جدید تغییری ایجاد کند؟ اصلاحات میدانیم؛
چهار: البته طبق تعریفی که ابتدا کردیم، تمام این قبیل اقدامات میتواند اصلاحات تلقی بشود.
پنج: بنابراین ما باید برای ادامه گفتوگو ببینیم مقصودمان چگونه اصلاحاتی است؟
مهمترین جریانهای اصلاحطلبی: 1285- 1397(در عرصههای ی و اقتصادی و اجتماعی):
قبل از مشروطه: یک: اصلاحات بهمعنای مدرن آن بسیار زودتر از انقلاب مشروطه مورد توجه کارگزاران حکومت قرار گرفت؛
دو-احتمالاً ! اوّلین بار در دوره صفویه بود که اصلاح ساختار و تجهیزات ارتش و نیروهای نظامی بهسبک جدید مورد توجه قرار گرفت و مستشارانی از اروپا وارد ایران شدند (آنتونی و رابرت شرلی)
سه: در دوره نادرشاه هم تلاشهایی صورت گرفت بلکه بهکمک مستشاران خارجی نیروی دریایی تأسیس شود و تجهیزات قشون نوسازی شود
چهار: البته نادرشاه گامهایی هم برای اصلاح دینی و مذهبی برداشت و تلاش کرد مذهب شیعه بهعنوان مذهب پنجم دین اسلام در نزد اهل سنت بهرسمیت شناخته شود که در هر حال بهنتیجه نرسید
پنجم: در دوره قاجار و در جریان جنگهای ایران و روس که ناتوانی نظامی ایران در برابر روسیه آشکار شد، عباسمیرزا و وزیرش قائممقام پیشگام انجام اصلاحات جدید در ارتش شدند؛ دانشجویانی برای فراگیری فنون جدید نظامی و غیره بهاروپا اعزام شدند
ششم: در واقع اولین بار در همین برهه بود که موضوع اصلاحات بهیک ضرورت تبدیل شد و جامعه ایرانی بهوضوح عمق و گسترۀ موقعیت شکنندۀ خود در برابر تمدن جدید غرب را درک کرد و بهتدریج در صدد برآمد هم علل آن را دریابد و هم اینکه گامهایی هرچند کوچک برای انجام اصلاحات برداشت.
هفتم: امیرکبیر احتمالاً شاخصترین کارگزار اصلاحگر تمام دوران معاصر ایران تا آستانه انقلاب مشروطیت بود، که در عرصههای گوناگون اقتصادی،دیوانی- اداری(بوروکراتیک، نظامی، علمی- آموزشی، فرهنگی، روابط خارجی و قضایی) گامهای مؤثری برای اصلاح امور کشور برداشت؛ تأسیس دارالفنون و رومه وقایع اتفاقیه و.
هشتم: میرزاحسینخان سپهسالار دیگر صدراعظم ناصرالدینشاه البته تلاشهایی در راستای انجام اصلاحات انجام داد، که موفقیت چندانی نداشت.
نهم: میرزاعلیخان امینالدوله هم در دوره سلطنت مظفرالدینشاه مقاصدی اصلاحطلبانه داشت که دامنه موفقیتهای آن هم قابل توجه نشد.
دهم: البته خود ناصرالدینشاه هم بویژه بعد از مسافرت بهاروپا علاقمند شدو اصلاحاتی در ساختار اداری- بوروکراتیک، نظامی (نظیر نوسازی نظمیه و تأسیس نیروی قزاق) اقتصادی و تا حدی ی (نظیر تشکیل مجلس می) انجام داد؛
یازدهم: شاید حتی بشود شکلگیری فرقههایی مانند بابیت و بهائیت در دوران سلطنت محمدشاه و ناصرالدینشاه را هم اقداماتی اصلاحی در درون مذهب تشیع! در نظر گرفت
دوران مشروطه:
یک: در سالهای 1285 تا 1304 جز آنچه انقلاب مشروطه در ساختار قبل بهوجود آورد، اصلاحات جدی دیگری برای بهبود اوضاع جاری در چارچوب قانون اساسی مشروطه انجام نگرفت؛
دو: اقدامات رضاشاه البته بسیار پرمناقشه و متناقض بود؛از یک سو: با کودتا علیه دولت قانونی مشروطه عملاً علیه قانون اساسی اقدام کرد؛از سویی دیگر: در عرصه ی و اجتماعی کارنامه بسیار سیاه و غیرقابل دفاعی از خود برجای گذاشت و آزادیهای ی، اجتماعی و مدنی را که مهمترین دستاوردهای انقلاب مشروطه بودند، تقریباً کاملاً از میان برد و دیکتاتوری خشن و بیسابقهای در کشور ایجاد کرد.
سه: در دهه 1320 اصلاحات ی قابل توجهی شکل نگرفت؛ فقط برخی افراد و جریانها مانند احمد کسروی تلاش کردند در عرصههای فرهنگی و حتی دینی اصلاحاتی را بهوجود بیاورند (مانند مبارزه با دین و البته مذهب تشیع و بهائیت و غیره بهنام مبارزه با خرافات؛ پیشنهاد یک دین جدید بهنام پاکدینی؛ و نظایر آن)
چهار: در مقابل جریان فدائیان اسلام طرحهایی برای انجام اصلاحات در ساختار ی موجود ارائه داد و برای شکلگیری دولت و حکومت اسلامی مورد نظر خود مدلهایی برای ساختار دولت و نظایر آن ارائه داد.
پنج: اگر بشود تغییر در قانون اساسی را اصلاحات نامید، مجلس مؤسسان اول در سال 1304 که سلطنت را بهخاندان پهلوی منتقل کردو مجلس مؤسسان دوم در سال 1328 که شاه را در منحل کردن مجلسین شورای ملی و سنا مبسوطالید(صاحب اختیار) کرد. (اصلاحات منفی!)
شش: دکتر مصدق هم در دوران نخستوزیری خود[اردیبهشت1330 تامرداد1332] (در حالی که با مشروطیت بهمقابله برخاسته بود!) با استفاده از لایحه اختیارات قوانین پرشماری تصویب کرد!
هفتم: اصلاحات موسوم بهانقلاب سفید (6 اصل و به 19 اصل افزایش یافت)؛ شاه ضمن اینکه در فضای ی کشور دهشتآفرینی میکرد و مجلس و دولت را آلت فعل کرده بود، در چارچوب اصلاحات موسوم بهانقلاب سفید اصلاحات ی و اجتماعی و اقتصادی و آموزشی و بهداشتی متعددی در کشور انجام داد.
هشتم: در طول دهه 1340 و 1350 جبهۀ ملّی و تا حدی نهضت آزادی ایران مهمترین جریانهای ی اصلاحطلب محسوب میشدند که تلاش آنها برای پایان دیکتاتوری و برقراری مجدد نظام مشروطه در چارچوب نظام موجود با شکست مواجه شد و انقلاب اسلامی از راه رسید؛
نهم: بعد از پیروزی انقلاب همین جبهۀ ملّی و نهضت آزادی میانهروترین جریانی بودند که علاقه داشتند سد راه تداوم اقدامات انقلابی شوند و کشور را بهسوی نظامی دموکراتیکِ مبتنی بر فعالیت احزاب ی مستقل سوق بدهند، که موفق نشدند.
دهم: مهمترین جریان اصلاحطلبی در تاریخ معاصر ایران هم بهطور مشخص از اواسط دهه 1370 در ایران شکل گرفت؛ که اکثری از سازماندهندگان و رهبران آن عموماً تندروترین انقلابیون سالهای نخست بعد از پیروزی انقلاب بودند؛ و اینک در چرخش فکری و ی 180 درجهای تقریباً کاملاً لیبرال و دموکراتیک شده بودند؛ این موج جدید اصلاحطلبی البته دوران اوجش را مدتهاست که پشت سر گذاشته و همچنان کم رمق بهحیات خود ادامه میدهد.
پرسش 2: آیا جریانهای اصلاحطلب در دستیابی بهاهداف خود کامیاب بودهاند؟
پاسخ 2: یک: در مجموع در نیل بهاهداف مستقیم خود موفقیت زیادی کسب نکردهاند.
دو: با این حال بسیاری از تحولات ی و اجتماعی و اقتصادی بعدی که گاه بهانقلاب هم منجر شده است، از تبعات مستقیم و غیرمستقیم همین تحرکات اصلاحی در درون و بیرون حاکمیتهای وقت متأثر بوده است.
پرسش 3:اصلاحطلبی بهیک عنوان یک روش و منش یک امر دینی بوده یا عرفی؟
پاسخ 3:اگر تجربه تاریخ معاصر ایران را ملاک قرار بدهیم؛
اصلاحطلبی هم میتواند دروندینی باشد؛ هم میتواند برون دینی باشد؛ هم میتواند اقدامی عرفی در عرصههای گوناگون ی ، اجتماعی، اقتصادی و غیره باشد؛ هم مؤمنان و دینداران میتوانند پیشگام اصلاحات شوند؛ هم سکولارها میتوانند اصلاحطلب باشند؛ بنابراین وقتی سخن از اصلاح میرود هر گروه یا جریانی در هر موضوع با هر ماهیت و منشأیی میتواند انجام امور اصلاحی را برعهده بگیرد
پرسش 4:در تاریخ معاصر ایران آیا میتوان رضاشاه را یک اصلاحطلب دانست؟
پاسخ 4: اقدامات رضاشاه البته بسیار پرمناقشه و متناقض بود؛ اودر همان حال که در عرصههای گوناگون اداری- بوروکراتیک؛ قضایی؛ آموزشی؛ بهداشتی؛ ارتباطات؛ اقتصادی و عمرانی؛ امنیت و غیره اقدامات اصلاحی قابل توجهی انجام داد ؛ ضمن اینکارها، مجلس شورای ملّی و نهاد دولت را آلت فعل کرد؛ بههیچ حزب ی مستقل و حتی غیرمستقلی اجازه فعالیت نداد؛ تمام منتقدان و فعالان ی مستقل را بهشدت سرکوب کرد؛ با ت قتل درمانی و رعب و وحشت نظمی قبرستانی در کشور ایجاد کرد؛ فساد اداری و مالی و اخلاقی بیداد میکرد؛ نظمیه از هیچ ستمی بهمردم خودداری نمیکرد؛ در غصب اموال و داراییهای مردم کشور هیچ کم نگذاشت و وقتی رفت بیش از 40 هزار ملک و اموال غیرمنقول بهنامش سند زده شده بود؛
پرسش 5:قانون اساسی مشروطه تا چه حدی امکانات لازم برای اصلاحات درون ساختاری را فراهم میکرد؟
پاسخ 5: یک: در قانون اساسی مشروطه(51 اصل و 107 بند متمم آن ؛ مجموعاً در 158 اصل تنظیم شده بود) البته مجلس شورای ملّی مهمترین نهاد قانونگذاری و تصمیمسازی کلان بهرسمیت شناخته شده بود اما در مجموع قانون اساسی و متمم آن در برخی موارد محدودیتها و ابهاماتی داشت؛ از جمله جایگاه حقوقی و چگونگی انتخاب نخستوزیر مشخص نشده بود و بههمین دلیل شاه (برغم مقام تشریفاتیاش) میتوانست مدعی ریاست دولت شود و از نظر حقوقی تصویب قوانین و انجام اصلاحاتی که در تعارض با احکام و آموزههای مذهب تشیع باشد، ممنوع بود.
دو: اقلیتهای دینی هم بیش از یک نماینده نمیتوانستند در مجلس داشته باشند
سه: در قانون اساسی انجام رفراندوم پیشبینی نشده بود
چهار: متأسفانه بهدلیل بحرانهای ی و امنیتی متعدد دوران مشروطه، بهدلیل تهای سرکوبگرانه رضاشاه، بهدلیل ناتوانی جامعه ی ایران در دهه 1320، بهدلیل استبدادگرایی متعاقب کودتای 28 مرداد، تقریباً هیچگاه جامعه ایرانی فرصت و امکان پیاده کردن همان ظرفیتهای موجود در چارچوب قانون اساسی و متمم آن را هم پیدا نکرد؛
پنجم: اقدامات اصلاحطلبانه رضاشاه و محمدرضاشاه هم تقریباً هیچگاه با نظر مساعد اکثریت مردم کشور روبرو نشد و اقداماتی فراقانونی و خودسرانه تلقی شدند.
پرسش 6: آیا اسلام و علمای اسلام در تاریخ معاصر ایران نقش مشوق اصلاحات داشتهاند؟
پاسخ 6: بطور مشخص از دوره مشروطه بسیاری از علمای شیعه(ون) هم در تکوین و شکلگیری و پیروزی انقلاب مشروطه نقش تعیینکننده داشتند (طباطبایی، بهبهانی، خراسانی، مازندرانی و نجفی اصفهانی و دهها و بلکه صدها تن دیگر)
و هم در تبیین نظری ، پدیدۀ مشروطیت نقش درجه اولی ایفا کردند (نائینی در کتاب تنبیهالامه و تنزیهالمله؛ شیخ اسماعیل محلاتی در کتاب اللئالی المربوطه فی وجوبالمشروطه و چندین تن دیگر)و در طول دوران مشروطه 1285- 1357 هم دهها تن از علما و مراجع و ون در تقویت نظام مشروطه حکومت بهانحاء گوناگون مؤثر واقع شدند: آیات عظام ملامحمدکاظم خراسانی؛ آیتالله بروجردی؛ آیتالله شریعتمداری؛ آیتالله بهبهانی؛ آیتالله سیدحسن مدرس؛ آیتالله کاشانی؛ آیتالله طالقانی و. غیره هم در عرصه عمل ی و اجتماعی و هم در مقام مرجعیت مشروطیت را تأیید کردند و تقویت آن کوشیدند.
پرسش 7: تقسیم علمای دینی بهدو گروه موافقان و مخالفان مشروطه چه نتایجی در تبار اصلاحطلبی ایرانی داشته است؟
پاسخ 7: در مجموع علما و ون مشروطهخواه از همان دوران مشروطیت بهاین سو از آمادگی فکری و ی بیشتری برای همراهی با جریان اصلاحطلبیِ ی در چارچوب نظام مشروطه و سپس در چارچوب نظام جمهوری اسلامی برخوردار بودهاند.
اساساً پیروزی انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی در درجه اول مرهون همراهی و پیشگامی تعیینکننده همین جریان اصلاحطلب در میان علما و ون بوده است.هم دردوران مشروطه وهم در دوران انقلاب اسلامی جریان مخالف و محافظهکار دغدغه اصلیشان حفظ شعائر و آموزههای دینی در چارچوب فقه سنتی بوده است و عموماً هم یا با اصل انقلاب و اصلاح مخالفت صریح کردهاند؛ در غیراینصورت سکوت و یا از سرناگزیری و با کممیلی با تحولات جدید همراه شدهاند؛ این جریان اصولگرا و محافظهکار البته که با جمهوریت میانهای نداشتهاند. هم دردوره پهلوی (از جمله آیتالله طالقانی) و هم در دوره جمهوری اسلامی علمای مشروطهخواهتر و قانونگراتر که بهارزشهای جمهوریت هم وفادارتر بودند،پیشگام تحرکات اصلاحطلبی در جامعه بودند وهمچنان اصلاحطبی اخیر جامعه ایرانی(در بیش از دو دهه) در درجه اول مرهون حضور تعیینکننده ت و مرجعیت اصلاحطلب بوده است. بویژه در دوران جمهوری اسلامی ت اصلاحطلب و کل جریان اصلاحطلبی با مقاومت تقریباً مؤثرتر ت سنتی و محافظهکار روبرو شده است. با این حال کل جریان انقلاب اسلامی برغم تمام دشواریهای موجود مرهون حضور و مشارکت ت اصلاحطلب از امام خمینی تا سیدمحمد خاتمی بوده است.
پرسش 8: قانون بهعنوان مهمترین خواسته ایرانیان در عصر مشروطه یک نیاز اصلاحطلبانه بود یا یک خواست انقلابی؟
پاسخ 8: یک: البته که خود انقلاب هم در نهایت اهدافی اصلاحطلبانه دنبال میکند؛
دو: اما میدانیم که مهمترین تفاوت انقلاب و اصلاح در شیوه و روال کار است (انقلاب خشونتآمیر و سریع و خواستار تغییر ساختار موجود است؛ اصلاح تدریجی، مسالمتآمیز و عموماً در چارچوب همان نظام موجود صورت میگیرد).
سه: اما آنچه در مشروطیت اتفاق افتاد و بهتشکیل مجلس و تصویب قانون اساسی و دیگر تحولات انجامید، یک پدیده انقلابی بود.
چهار: اساساً در ساختار ماقبل انقلاب مشروطه امکان چندانی برای اصلاحات عمیق ی وجود نداشت.
پرسش 9: نقش جریان چپ غیرمذهبی در شکلگیری انقلابخواهی بهجای اصلاحطلبی چه بود؟
پاسخ 9: یک: میدانیم که جریان چپ از همان دوران مشروطه در حیات ی ایران حضور داشت.
دو: حزب دموکرات(عامیون) یا انقلابی هم که در مجلس دوم مشروطه تشکیل شد گرایشات سوسیال دموکراتیک تندی داشت.
سه: حزب دموکرات(عامیون) خواستار انجام اصلاحات عمیق اجتماعی و اقتصادی بود که البته بهتدریج مواضعش تعدیل شد.
چهار: حزب سوسیالیست بهرهبری سلیمانمیرزا اسکندری از انقراض قاجاریه و صعود سلطنت پهلوی دفاع کرد.
پنج: هم در کودتای 3 اسفند 1299 و هم در کودتای 28 مرداد 1332 ترس و نگرانی از نفوذ جریان چپ از مهمترین دلایل وقوع این رخداد تأسف بار بود.
درباره این سایت