امروز متن خوبی از آقای صلاح الدین خدیو در باره گزارش من و تو از تاریخ دوره پهلوی و این بار در باره سفر شاه به آلمان دیدم. عالی بود. خلاصه اش این بود که این سفر بسیار بد را چنان عالی جلوه داده و تحریف کرده است که واقعا اسباب شگفتی است. آخرش هم این نکته را نوشته است: در پایان باید گفت جسارت و ریسک شبکه من و تو، در بازگویی وارونه یکی از بدنام ترین سفرهای خارجی شاه و روایت آن بعنوان حدیث محبوبیت و مقبولیت وی، بیانگر خلاء ناشی از فقدان یک جریان تاریخ نگاری مستند و بیطرفانه و سردمداری دیدگاه های سپید و سیاه در این زمینه است. امری که دستکم برای نسل های پس از انقلاب موجب امتناع تاریخ اندیشی شده است.
ارزیابی ایشان را از تاریخ نویسی مربوط به دوره پهلوی در سالهای پس از انقلاب به مقدار زیادی درست می دانم. مدتی قبل، رومه اعتماد از من پرسید که چرا برخی از کتابهای تاریخی، هیچ توجهی را جلب نمی کند، آما برخی از آثار نویسندگانی مانند آقای آبراهامیان حتی به عنوان متن های امتحانی برای دوره های ارشد و دکتری معرفی می شود. من آنجا توضیحاتی دادم و گفتم که مشکل سر نگاشته های متعصبانه است که کاری به کشف حقیقت ندارند و از هر شاهد ریز و درشتی برای نابود کردن دیگران استفاده می کنند.
اگر از برخی از دوستان ما بپرسید، می گویند، سبب توجه به برخی از کتابها، ناشی از یک توطئه است که کسانی می خواهند آن افکار را ترویج کنند.
البته، شاید آدم های پژوهشگر هم که کارهای جدی می کنند، بسیاری از کارهای بیرون از ایران را نپسندند و دست کم بسیاری را از لحاظ اسناد و مدارک ضعیف بدانند.
اما یک مشکل هست که سبب شده تا تاریخ نویسی مربوط به دوره پهلوی به این نقطه برسد. این مشکل، سیاه و سپید دیدن همه مسائل مربوط به آن دوره است، امری که سبب شده است همه آنچه متعلق به آن دوره تاریخی است، سیاه تبیین و تفسیر شود.
 یک مشکل دیگر، مسائل ی جاری روز و کار ی شبکه ها و استفاده از آن است، مردم به دلایلی روزگار سختی را می گذرانند، و راه حل ساده این است که فکر کنند، روزگاری همه چیز آنها گل و بلبل بوده و حالا از دست رفته است.
طبیعی است که برخی از تحقیقات در داخل و خارج، با حمایت های مالی دنبال می شود و انگیزه های ی دارد. تحقیقی که با این پشتوانه های مالی دنبال شود، طبعا بدون اعتبار است و تا وقتی که زور تبلیغ پشت آنهاست، و توزیع می شود اثر می گذارد. البته برخی همین را می خواهند، کاری هم به شفافیت ندارند. در واقع تاریخ سازی می کنند، نه تاریخ خوانی و تاریخ دانی.
در باره عوامل این مسأله بیش از اینها می شود گفت. این چند مرکزی که در اینجا کار تاریخ نویسی آن دوره را می کنند، اکثرا وابسته به نهاد های رسمی هستند و طبیعی است که کارشان استوار کردن مواضع باشد، تا روشن کردن حقایق. یک مرکز، همه وابستگان به آن رژیم را فراماسونر می داند، دیگری غالب آنها را بهایی می شمرد، و سومی حتی، برای تاریخ نویسی دوره معاصر هم، آدم هایی مثل هاشمی رفسنجانی را بدتر از شاه معرفی می کند. غالب  اینها مراکز رسمی تاریخ نگاری ما هستند که با بودجه خاص، بیشتر کار ی برای استوار کردن مواضع می کنند اما عنوان تاریخ را یدک می کشند.
حقیقت این اقدامات، نمونه ای است که نشان می دهد، ما علمی نیستیم و هدفی جز ساختن علم ی یا علم دینی یا تحقیق خط دار و جهت دار نداریم. این روش راه به جایی نمی برد، مگر آن که زورش پرزور باشد، مگر آن که با تبلیغ برای سالیانی جا بیفتد.
حالا که روزهای سالگرد مشروطه است می شود گفت، آنچه در باره نوشته ایم و گفته ایم، با یک تحول ی، بر باد می رود. ممکن است بگویند، برود، و راست هم می گویند، بالاخره نسل بعدی دوباره این ها را باور می کند. اما دست کم به نظر من، اینها نشان از آن دارد که هدف ما روشن کردن تاریخ نیست، استوار کردن مواضع فکری خودمان به عنوان یک حزب ی است. با سقوط این احزاب به هر شکل آن افکار هم از بین می رود، هر چند ممکن است یک اقلیتی برای همیشه وفادار به این مطالب باشند.
مهم علم تاریخ» است که شهید می شود.
در باره توانایی های این مراکز هم، صرف نظر از پژوهش که غالب اوقات کودکانه انجام می شود، مطلب زیاد است. چنان که اشاره کردم، مخاطبان اینها، یک گروه خاص هستند که تنها به فکر تغذیه فکری مخاطبان خود هستند، و با باقی مردم کاری ندارند.
اگر به وضع نرسیم، به تدریج اوضاع در باره قضاوت های تاریخی مربوط به گذشته از این هم که هست، بدتر می شود، زیرا مخالفان هم امروزه، با روش های بسیار متفاوتی در این زمینه فعال شده اند و رقابت جدی تر شده است.

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها